سلام عشق کوچولوم
مامانی دلم قدر یه دنیا گرفته اینقدر حالم بده که یوقتایی فقط میتونم به مردن فک کنم و بس. میدونی من همیشه تو زندگیم سعی کردم امیدوار باشم حتی گاهی وقتا منو رویاپرداز خطاب کردن ولی من فقط به بزرگی خدا امید داشتم همین میدونستم که امکان نداره کاری براش ناممکن باشه هر چند تو ذهن ادما غیرممکن باشه. با همین طرز فکر چیزایی رو تا این سن تحمل کردم و کشیدم که بیشتر همسن و سالام حتی تصورشم براشون دردناکه اما بازم امید داشتم بازم حتی یه لحظه دوست نداشتم جای کسی غیر از خودم باشم،اما خدا انگار تصمیم گرفته به من نشون بده که از این خیال باطل امید به روزای بهتر بیا بیرون،میخواد بهم نشون بده که همیشه میشه داغونت کنم و وضع از اون چیزی که هست هم بدتر بشه...